یاد نیما
تا تو با منی زمانه با من است بخت و کام جاودانه با من است... تو بهار دلکشی و من چو باغ شور و شوق صد جوانه با من است... یاد دلنشینت ای امید جان هر کجا روم روانه با من است... ناز نوشخند صبح اگر توراست شور گریه ی شبانه با من است... گفتمش من آن سمند سرکشم خنده زد که تازیانه با من است... هر کسش گرفته دامن نیاز ناز چشمش این میانه با من است... خواب نازت ای پری ز سر پرید شب خوشت که شب فسانه با من است ... (هوشنگ ابتهاج) آری جرم ِ من هم عاشقی ست آری اما... آنکه آدم هست و عاشق نیست، کیست ؟ زندگی بی عشق اگر باشد همان جان کندن است... دم به دم جان کندن ای دل کار دشواریست، نیست ؟ (قیصر امین پور) لحظه ی دیدار نزدیک است... باز من دیوانه ام ، مستم باز می لرزد ، دلم ، دستم... باز گویی در جهان دیگری هستم های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست و آبرویم را نریزی ، دل... ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است... مهدی اخوان ثالث از تهی سرشار، جویبار لحظه ها جاریست... چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگ، دوستان و دشمنان را می شناسم من... زندگی را دوست می دارم... مرگ را دشمن... (اخوان ثالث) نه تو می مــانی نه انــدوه... (کیوان شاهبداغی)
و نه هیچیـــــک از مردم ایــــن آبادی ...
به حباب نگـــــران لب یک رود قســــم،
و به کوتاهــــی آن لحظه شـــــادی که گذشت،
غصــــه هم می گــــذرد،
آنچنــــانی که فقط خاطــــره ای خواهـــد ماند...
لحظه ها عریاننــــد...
به تن لحظـــه خود، جامه انــدوه مپوشان هرگــــز ...
Design By : ParsSkin.Com |